2یا لثارات الحسین

  • خانه 

مدافع چادر

19 آذر 1396 توسط زهرا افرادي

خیلی قشنگه
مخصوصا دخترااااااااااا
لطفا بخووووووووونید

داداشم منو دید تو

 خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام..

خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند

بعد از نماز گفت بیا اینجا

خیلی ترسیده بودم
گفت آبجی بشین
نشستم

بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت

بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند

از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه

آخه غیرت الله
میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته!
میدونی چرا امام حسن زود پیر شد

بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی

تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش

یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون

من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.. 

اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی
از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم

گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم…
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده
بعدا” لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش…

سربند یا فاطمه الزهرا.س..

󾬢󾬢
حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم… اشکم جاری میشه.. 

پیش خودم میگم حتما” اینا داداش ندارن که…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

2یا لثارات الحسین

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس